براي من وتو
امتحان آدم همينجا بود دستان شيطان از زنجير پر بود . خدا گفت زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است .
يك نفر زنجيرش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست . ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود ليلي نمي خواست زنجير باشد .
ليلي ماند زيرا ليلي نام ديگر آزادي است.
گر ننمایی ام تو رخ وای به حال زار دل
نیست شبی که تا سحر خون نفشانم از بصر
زانکه غم فراق تو کرده تمام کار دل
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگویی ام که نه نی شکنم شکر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
من با دیدگان ابری خویش وبا قطره قطره اشکهایم که محصول فروش تنهایی هاست امید را از روزنه های چشمانت جایی که وسعت زندگی از درخشش چشمانت پیداست باور کرده ام.
اگر باشی پایانی نخواهیم داشت .
زندگی به سادگی سلامی است در میان کوچه ها .
ولی نه من فقط و فقط زمینم وبا این عشق زمینی تا ابد خواهم ساخت .
فاصله ای به نام عشق که من وتو را در غربت یک کوچه خلوت به هم می رساند.
عاشقی دلخواه من وتوست.من این فاصله را دوست دارم .
حتی گریه شبهای ابری را دوست دارم.من ماندم و تو و یک فاصله به اندازه عشق.
در لحظه های دیدار پدیدار می شوی و چشمان خریدارت را به من می دوزی.تو را هیچ وقت گم نمی کنم.
وقتی لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگین است نمیدانی
چه حسی دارم حس عاشقانه رسیدن به تو.
چشم های تو چراغ روشن شبهای من است.